مهارتِ به بهترین وجه نگاه کردن به هر حادثه ای، بیش از درامد هزار پاوند در ماه ارزش دارد. «ساموئل جانسون»

 

نخستین فرق میان آدمهای موفق و ناموفق چیست؟ موضوع بسیار ساده است: افراد موفق سوالات بهتری از خود پرسیده اند و در نتیجه پاسخ های بهتری نیز گرفته اند.

هنگامی که اتوموبیل متولد شد، صدها نفر دست به ساختن آن زدند اما «هنری فورد» با دیگران فرق داشت و از خود پرسید: «چگونه می توانم این ماشین را به تولید انبوه برسانم؟»

پس اگر می خواهیم کیفیت زندگانی خود را تغییر دهیم، باید تغییری را در سوالاتی که از خود یا دیگران می پرسیم بوجود آوریم. سوالاتی از این دست: چرا مشکل برای من بوجود آمده؟ چرا این همه مشکل دارم؟ چرا چنین شد؟ از همان سوالات بی انتهایی هستند که هیچ جوابی ندارند و هرگز کمکی به شما نخواهند کرد بلکه فقط احساسات منفی را در شما رشد می دهند.

کامپیوتر مغز، همیشه آماده ی خدمت گذاری به شماست و هر سوالی را که به آن بدهید، مطمئنا پاسخی برایش خواهد یافت. اگر سوال شما یاوه باشد (مثلا چرا من همیشه بدبخت و گرفتارم..) طبعا جوابی یاوه خواهید گرفت. از سوی دیگر اگر سوال بسیار خوب و ثمربخشی بکنید (مثلا چگونه میتوانم از این موقعیت استفاده کنم؟) خود به خود، خود را به راه حل های مناسب هدایت می کنید.

  تمرکز یعنی واقعیت و رمزش این است: اگر میخواهی واقعیت را عوض کنی تمرکزت را عوض کن و اگر می خواهی تمرکزت عوض شود، سوالی را که از خودت می کنی تغییر بده. پس اگر می خواهیم زندگیمان را کنترل کنیم بایدسوالاتمان را کنترل کنیم.

اگر میخواهی آدم بزرگی باشی، سوالات بزرگ کن، تفاوت میان اشخاص، مربوط به پرسش های متفاوتی هست که دائما از خود می کنند. پرسشها بلافاصله باعث انحراف فکر و درنتیجه موجب تغییر احساسات ما می شوند.

این که چه کاری را ممکن و چه کاری را غیرممکن بدانیم بسته به سوالاتی است که از خود میکنیم. مثلا وقتی می پرسید: چرا نتیجه ای از تلاش من حاصل نمی شود؟ یا چرا من همیشه کارها را خراب میکنم؟ به طور ناخواسته فرضیه ای را قبول کرده اید و آن این است که واقعا نتیجه نمیگیرید یا واقعا کارها را خراب میکنید درحالی که ممکن است واقعا چنین نباشد.

 

 

به هنگام رویارویی با مشکلات اساسی نمی توانیم با همان سطح فکری که آن مشکلات را به وجود آورده ایم آنها را برطرف کنیم. «آلبرت انیشتین»

 

مراحل حل مسئله:

1- صورت مسئله را مشخص کنید

یک ضرب المثل انگلیسی اینگونه انسان های فاقد هدف را احمق می پندارد: اگر کسی از خونه بیرون بیاید و نداند به کجا می رود احمق است. در رابطه با حل مسائل نیز شرایط به همین ترتیب است. در بسیاری موارد آنقدر انرژی ما معطوف عواقب منفی بروز مشکلات است که اصلا متوجه نیستیم دقیقا مسئله ما چیست؟ مشکلی که بوجود آمده کدام است؟

 

2- باور کنید که هر مشکلی راه حل دارد:

باور و اعتماد به اینکه می توانیم مسائلمان را حل کنیم، باعث ایجاد نگاه «حل المسائلی» نسبت به شرایط سخت میشود. نگاه حل المسائلی یعنی بجای اینکه نا امید و افسرده شویم، با دیدی باز و امیدوارانه به موقعیت های دشوار نگاه می کنیم. به صورتی که ایمان داریم حتما راه حلی مناسب برای رفع مشکل وجود دارد، فقط باید هوشیار باشیم و آن را کشف کنیم.

 

3- تمرکز و پیگیری در حل مشکلات:

زیگ زیگلار، از نویسندگان و سخنرانان مشهور معتقد است: شکست اغلب نشانه ی کم بودن استقامت است. برای گرفتن نتیجه ی موردنظر در هرکاری باید پشتکار داشت، پشت کار داشت، پشت کار داشت. روی مسائل خود تمرکز کنید و هرگز تا به راه حلی مناسب دست نیافته اید آن را رها نکنید. بهترین راه برای فرار از مسائل، حل آنهاست.

 

4- استفاده از قدرت خلاقیت:

خلاقیت یعنی آفرینش، ابداع و خلق چیزی که قبلا کسی آن را خلق نکرده است. دیدن جهان به صورتی تازه، استفاده از روش هایی که تا به حال استفاده نشده، بیان چیز هایی که تا به حال بر زبان کسی آورده نشده اند. نو آوری احتیاج به دور زدن عادت های فکری دارد. در مقاله ای به نام «هرگز دانا نشوید» آمده است: مهم ترین مانع خلاقیت همان دانسته های ماست نه چیز هایی که نمیدانیم. ما محصور اندیشه های خویشتنیم. در چهارچوب آموخته هایمان می اندیشیم و رفتار می کنیم.

 

مشکلات را شکلات کنید